«گتسبی بزرگ» اثر معروف اف. اسکات فیتزجرالد داستانیه که ما رو میبره به دهه ۲۰ میلادی تو آمریکا، جایی که پول، زرقوبرق و رویاها همه چی رو تعریف میکنن. داستان از زبون یه شخصیت به اسم نیک کاراوی (Nick Carraway) روایت میشه که تو نیویورک به دنبال موفقیته، ولی توی این مسیر با دنیای عجیب و پررمز و راز جی گتسبی (Jay Gatsby) آشنا میشه. با کاغذکاهی همراه باشید تا بریم سراغ داستان.
نیک (Nick) و گتسبی (Gatsby)
نیک که تازه از غرب آمریکا اومده، توی یه خونه کوچیک نزدیک نیویورک زندگی میکنه. درست کنار خونهش یه عمارت شیک و پرزرقوبرق هست که مال گتسبیه. هر هفته توی این عمارت، مهمونیهای خفن و مجلل برگزار میشه که همه آدمای پولدار و مشهور شهر میان توش شرکت میکنن. ولی خود گتسبی رو کسی درستوحسابی نمیشناسه و کلی شایعه پشت سرش هست؛ مثلا اینکه آدم کشته یا کارای غیرقانونی میکنه.
نیک خیلی زود متوجه میشه که گتسبی آدم متفاوتیه. یه جوری بااخلاق و امیدوار. توی یکی از مهمونیاش گتسبی رو میبینه و کمکم رفاقت بینشون شکل میگیره. بعدا میفهمه که گتسبی فقط به یه دلیل این همه مهمونی و دنگوفنگ راه انداخته: عشق به دیزی (Daisy).
دیزی (Daisy) و عشق قدیمی
حالا این دیزی کیه؟ دیزی دخترخاله نیکه که با شوهرش تام بیوکنن (Tom Buchanan) زندگی میکنه. تام یه آدم ثروتمند و متکبره که توی زندگی مشترکش هم کلی خیانت کرده. گتسبی و دیزی چند سال قبل عاشق هم بودن، ولی چون گتسبی پول نداشت، دیزی رو از دست داد. حالا گتسبی کل زندگیشو گذاشته پای این که پولدار بشه و دوباره دل دیزی رو به دست بیاره.
نیک که متوجه این ماجرا میشه، تصمیم میگیره یه قرار مخفیانه برای دیزی و گتسبی بذاره. وقتی دیزی گتسبی رو میبینه، عاشقانههای قدیمی دوباره زنده میشن. از اون به بعد، دیزی و گتسبی یواشکی با هم وقت میگذرونن.
همچنین بخوانید: خلاصه کتاب سرگذشت ندیمه
تقابل تام و گتسبی
تام که حس میکنه یه چیزی بین دیزی و گتسبی هست، شروع به تحقیق درباره گتسبی میکنه. متوجه میشه که گتسبی ثروتش رو از راههای غیرقانونی، مثل قاچاق الکل، به دست آورده. یه روز که همه با هم بیرون رفته بودن، بحث بین تام و گتسبی بالا میگیره. تام گتسبی رو جلوی دیزی خراب میکنه و بهش میگه که دیزی هیچوقت واقعا عاشقش نبوده.
بعد از این دعوا، گتسبی و دیزی با هم برمیگردن خونه. توی راه، ماشین دیزی با مایرتل (Myrtle)، معشوقه مخفی تام، تصادف میکنه و مایرتل میمیره. اما دیزی پشت فرمون بود و گتسبی مسئولیت تصادف رو به گردن میگیره تا دیزی رو محافظت کنه.
شخصیتهای رمان گتسبی بزرگ (The Great Gatsby)
- نیک کاراوی (Nick Carraway): راوی داستان، یک جوان از غرب آمریکا که برای دنبال کردن شغل در نیویورک میرود. او دوست گتسبی میشود و بهعنوان پیوندی میان گتسبی و دیزی عمل میکند.
- جی گتسبی (Jay Gatsby): شخصیت مرموز و ثروتمند داستان که مهمانیهای باشکوهی برگزار میکند تا دوباره با عشق گمشدهاش، دیزی، دیدار کند. او نماد رویای آمریکایی و در عین حال شکست آن است.
- دیزی بیوکنن (Daisy Buchanan): دخترخاله نیک و عشق قدیمی گتسبی. او زیبا، جذاب و ثروتمند است اما همچنین سطحی و خودخواه.
- تام بیوکنن (Tom Buchanan): شوهر دیزی، مردی مغرور و خیانتکار که از طبقه ثروتمند است. او نماد حقطلبی و فساد اخلاقی است.
- جوردن بیکر (Jordan Baker): گلفباز حرفهای و دوست دیزی. او با نیک وارد رابطه عاشقانه میشود و نماد زن مدرن و مستقل دهه ۱۹۲۰ است، هرچند که دروغگو و غیرصادق است.
- مایرتل ویلسون (Myrtle Wilson): معشوقه تام، متاهل و شوهرش جورج ویلسون است. او آرزو دارد از زندگی فقیرانهاش فرار کند و در نهایت قربانی بیاحتیاطیهای خانواده بیوکنن میشود.
- جورج ویلسون (George Wilson): شوهر مایرتل و صاحب یک تعمیرگاه در حومه نیویورک. ناامیدی و درد او منجر به مرگ گتسبی میشود.
- مایر ولفشایم (Meyer Wolfsheim): شریک تجاری گتسبی که در فعالیتهای غیرقانونی مانند قاچاق مشروبات الکلی درگیر است. او نماد جنبه تاریک ثروت گتسبی است.
پایان تلخ گتسبی
شوهر مایرتل که فکر میکنه گتسبی ماشینو میرونده و زنشو کشته، دنبال انتقام میره. در نهایت، میاد خونه گتسبی و اون رو میکشه و بعد خودش رو هم میکشه.
نکته دردناک اینجاست که بعد از مرگ گتسبی، هیچکدوم از اون آدمایی که تو مهمونیهاش بودن یا به نظر دوستاش میاومدن، به مراسم تشییع جنازهاش نمیان. حتی دیزی که گتسبی براش همه کار کرد، ناپدید میشه و هیچ خبری ازش نمیشنویم. فقط نیکه که کنار گتسبی میمونه.
همچنین بخوانید: خلاصه رمان مروارید
پیام داستان گتسبی بزرگ
«گتسبی بزرگ» یه داستان درباره رویای آمریکایی و شکنندگی اونه. گتسبی نماد آدمیه که فکر میکنه پول میتونه همه چیز رو حل کنه؛ حتی عشق رو. ولی حقیقت اینه که دنیای آدمای ثروتمند پر از بیرحمی و خودخواهیه. دیزی و تام نشون میدن که چطور آدمای پولدار میتونن هرجوری که بخوان زندگی کنن و بعد از خراب کردن زندگی بقیه، به راحتی کنار بکشن.
این کتاب درباره رویاهای بزرگیه که میتونن آدم رو نابود کنن. گتسبی با وجود همه نقصهاش، یه شخصیت دوستداشتنیه چون تا آخرین لحظه به عشقش وفادار میمونه. اما واقعیت اینه که دنیای دیزی هیچ جایی برای آدمایی مثل گتسبی نداره.