تصور کن صبح از خواب بیدار میشی، جلوی آینه میایستی و یکدفعه صدایی توی سرت میگه:
«تو به درد نمیخوری…»،
«هیچکاری رو درست انجام نمیدی…»،
یا «اگه شکست بخوری چی؟»
آشناست، نه؟
این صداها دشمن شمارهی یک تو هستن، نه دیگران. کتاب Unfuk Yourself* دقیقاً دربارهی همین صداهاست. صداهایی که باعث میشن ما درجا بزنیم، نترسیم، یا حتی خودمون رو لایق موفقیت ندونیم.
گری جان بیشاپ با لحنی صادقانه، گاهی بیپرده و حتی تلخ اما واقعی، میگه وقتشه که خودتو از شر این فکرای محدودکننده نجات بدی. نه با حرفای انگیزشی توخالی، بلکه با هفت اصل ساده و کاربردی. در ادامه میخواهیم در مجله کاغذکاهی نگاهی به این کتاب ارزشمند بیندازیم:
۱. من اراده دارم = من واقعاً میخوام، نه اینکه فقط آرزو دارم
بیشاپ میگه بیشتر مردم میگن:
- «کاش پولدار بشم»
- «کاش لاغر بشم»
- «کاش زبان انگلیسی بلد بودم»
اما اینا فقط آرزوان، نه تصمیم.
فرق آرزو با اراده مثل فرق “کاش بارون بیاد” با “من چتر برداشتم چون میخوام بیرون برم”.
🔹 وقتی میگی «من اراده دارم» یعنی تصمیم گرفتی کاری رو انجام بدی، حتی اگه سخت باشه، حتی اگه حال نداشته باشی.
مثالی از زندگی واقعی:
فکر کن دو نفر میخوان زبان انگلیسی یاد بگیرن.
نفر اول میگه:
«من دوست دارم انگلیسی بلد باشم. خیلی خوب میشه اگه بتونم راحت فیلم ببینم یا سفر برم.»
ولی هیچ کاری نمیکنه. کتاب نمیخره، کلاس نمیره، تمرین نمیکنه.
نفر دوم میگه:
«من میخوام انگلیسی یاد بگیرم، هر روز نیم ساعت تمرین میکنم، حتی اگه خسته باشم.»
این آدم اراده داره، چون تصمیم گرفته و عمل میکنه.
اراده = تصمیم + اقدام.
چرا این مهمه؟
بیشاپ میگه: ما همیشه میخوایم شرایط بیرونی تغییر کنه. مثلاً بگیم:
«اگه وقت داشتم، ورزش میکردم.»
«اگه انگیزه داشتم، کارم رو عوض میکردم.»
ولی اینا فقط بهونهان. حقیقت اینه که ما تصمیم نگرفتیم.
وقتی میگی «من اراده دارم»، دیگه منتظر شرایط ایدهآل نمیمونی. نمیگی “اگه”، میگی:
✅ «من این کار رو میکنم، چون میخوام تغییر کنم.»
تمرین عملی (پیشنهاد خود بیشاپ):
یه قلم و کاغذ بردار و بنویس:
چه چیزی رو فقط میخوای، اما واقعاً براش اراده نکردی؟
مثلاً:
- «من فقط دوست دارم شغل بهتری داشته باشم، ولی تا حالا حتی رزومهم رو آپدیت نکردم.»
- «من فقط آرزو دارم وزن کم کنم، ولی هنوز رژیمم رو شروع نکردم.»
حالا یه جمله با “من اراده دارم” بساز:
مثلاً:
✅ «من اراده دارم هر هفته برای سه شرکت رزومه بفرستم.»
✅ «من اراده دارم روزی ۱۵ دقیقه پیادهروی کنم.»
خلاصه:
- «خواستن» بدون عمل، فقط خیاله.
- «اراده» یعنی تعهد درونی برای انجام کاری، حتی اگه شرایط سخت باشه.
- با گفتن “من اراده دارم” داری به مغزت یاد میدی که مسئول کارهایی که میکنی (یا نمیکنی) خودتی.
۲. من در لحظه حال زندگی میکنم = تنها چیزی که داری، “الانه”
گری جان بیشاپ تو این بخش با صدای بلند فریاد میزنه:
«بس کن! دیگه تو گذشته زندگی نکن. از آینده هم نترس. فقط تو همین الان زندگی کن.»
خیلی وقتها ما توی ذهنمون یا در حال افسوس خوردن برای گذشتهایم یا در حال ترسیدن از آیندهای که هنوز نیومده. اینطوری لحظهی حال ـ که تنها چیز واقعی توی زندگیمونه ـ رو کامل از دست میدیم.
مثالی خیلی ساده:
فرض کن داری قهوه میخوری. به جای اینکه از طعمش لذت ببری، فکرت رفته روی دعوایی که هفتهی پیش با دوستت کردی. یا نگران جلسهی فردایی.
نتیجه؟
نه قهوه رو حس کردی، نه مشکلت حل شد.
زندگیت شد یه فیلمی که توش نیستی. فقط تماشاگرشی.
گذشته، یه فیلم تمومشدهست
بیشاپ میگه:
«گذشته، فقط یه داستانه که تو ذهنت داری مدام بازپخش میکنی. ولی این فیلم دیگه ساخته شده. نمیتونی تدوینش کنی.»
مثلاً اگه توی یه امتحان مهم خراب کردی، یا رابطهای رو از دست دادی، نمیتونی هی به خودت بگی «کاش اون حرفو نمیزدم…»
اون اتفاق افتاده. فقط کاری که الان میکنی اهمیت داره.
آینده؟ ساختهی همین الانِ توئه
خیلی از ما از آینده میترسیم:
- «اگه کار پیدا نکنم چی؟»
- «اگه موفق نشم چی؟»
ولی بیشاپ میگه:
آینده یه شبح نیست. آینده چیزی نیست که یهدفعه از آسمون بیفته پایین.
آینده، نتیجهی کارهاییه که الان انجام میدی.
پس باید چیکار کنیم؟
🔹 هر لحظهای که هستی، فقط توی همون لحظه باش. نه تو خاطرات، نه تو تخیلات.
🔹 اگه داری غذا میخوری، فقط غذا بخور. نه اسکرول اینستاگرام کن، نه استرس فردا رو بخور.
🔹 اگه داری پیادهروی میکنی، به صدای پاهات، هوای اطرافت، رنگ درختا توجه کن.
تمرین کاربردی:
یه بار در روز، فقط ۵ دقیقه، سعی کن کاملاً در لحظه باشی.
مثلاً:
- موقع ظرف شستن، فقط به حس آب و صابون روی دستهات دقت کن.
- یا وقتی داری دوش میگیری، فقط صدای آب رو گوش کن و نفس بکش.
- این تمرین کوچیک، کمکم باعث میشه ذهنت از گذشته و آینده بیاد بیرون و تو رو به «الان» برگردونه.
جمعبندی ساده:
- گذشته تموم شده، آینده هنوز نیومده.
- هر چیزی که واقعاً داری، همین لحظهست.
- اگه تو «الان» حضور نداشته باشی، عملاً زندگی نکردی.
اگر بخوام در یک جمله بگم:
«زندگی یه سفره، نه یه مقصد. و ایستگاه واقعی اون، همین لحظهایه که تویی.»
۳. من از تردیدهای خودم بزرگترم = شکهاتو ببین، ولی نذار جلو راهت رو بگیرن
آیا تا حالا شده بخوای یه کار مهم شروع کنی، ولی یه صدای کوچیک توی سرت بگه:
- «نکنه خراب کنم؟»
- «من که بلد نیستم…»
- «اگه مسخرهم کنن چی؟»
این همون شک و تردیده. همهمون داریمش. حتی آدمهای موفق. اما فرق اونها با بقیه اینه که نمیذارن شکهاشون اونها رو متوقف کنه.
بیشاپ چی میگه؟
او با صراحت میگه:
«شما نباید منتظر بمونید تا تردیدهاتون از بین برن، چون هیچوقت کامل از بین نمیرن! شما باید با وجود شک، حرکت کنید.»
شک داشتن نشونهی ترسو بودن نیست. نشونهی انسان بودنه.
اما اگه بذاری تردیدها تو رو کنترل کنن، اون وقت زندگیتو از دست میدی.
مثالی واقعی:
فرض کن یه نفر دوست داره فروشگاه آنلاین بزنه. اما دائم با خودش فکر میکنه:
-
«اگه کسی ازم خرید نکنه چی؟»
-
«اگه شکست بخورم چی؟»
و به همین خاطر، ماهها، شاید سالها، دست به هیچ کاری نمیزنه.
ولی یه نفر دیگه هم همین فکرها رو داره، اما میگه:
«باشه، شاید شکست بخورم. شاید فروش نکنم. ولی امتحان میکنم. ازش یاد میگیرم.»
این آدم از تردیدهاش بزرگتره.
چرا تردید داریم؟
چون ذهنمون دنبال امنیت و بقاست. هر چیزی که برامون ناشناخته باشه، خطرناکه.
مغز ما دوست داره توی منطقه امن بمونه. برای همین وقتی قراره یه کار جدید بکنیم، فوراً شروع میکنه به ساختن داستانهایی از شکست، تحقیر یا درد.
ولی بیشاپ میگه:
«شما اون صداهای توی سرتون نیستید. فقط شنوندهاید. تصمیمگیرنده شما هستید، نه افکارتون.»
چطور از تردید عبور کنیم؟ (نه حذفش، عبور ازش)
۱. تردیدت رو ببین و قبول کن.
بگو: «آره، من الان شک دارم. طبیعیه.»
۲. با خودت حرف بزن، نه به حرف مغزت گوش بده.
به جای اینکه بگی «نکنه نشه؟»، بگو: «من امتحان میکنم و از نتیجهاش یاد میگیرم.»
۳. یاد بگیر که اقدام، از شک قویتره.
وقتی حتی یه قدم کوچیک برمیداری، شک عقب میکشه.
یه جملهی طلایی از کتاب:
«تردیدها هستن، ولی تصمیم با توئه. یا تو اونا رو رهبری میکنی، یا اونا تو رو متوقف میکنن.»
تمرین ساده:
یه لیست از چیزهایی که میخوای انجام بدی ولی به خاطر شک و ترس عقب انداختی، بنویس.
مثلاً:
-
شروع پیج کاری
-
درخواست ارتقا شغلی
-
رفتن به باشگاه
-
صحبت با یه آدم خاص
کنار هر کدوم بنویس:
«من میترسم چون… ولی بازم انجامش میدم چون از تردیدم بزرگترم.»
۴. من افکارم نیستم، من فقط انجامدهندهام
(I Am Not My Thoughts. I Am What I Do.)
بیشتر ما فکر میکنیم «همون چیزی هستیم که فکر میکنیم»، اما بیشاپ میگه:
«افکار شما فقط صداهایی در ذهنتونه. مثل موجهایی که میان و میرن. شما اون موج نیستید، شما قایقید که باید حرکت کنه.»
مثال ساده:
فرض کن تو ذهنت میگی:
- «من به درد این کار نمیخورم»
- «من شکست میخورم»
اگه به این فکرها گوش بدی، کاری نمیکنی. ولی اگه با وجود این فکرها عمل کنی، کمکم فکرها هم تغییر میکنن.
✅ تو چیزی نیستی که فکر میکنی
❌ تو چیزی هستی که انجام میدی
جمعبندی:
- قرار نیست همیشه حس خوب داشته باشی.
- مهم نیست چی فکر میکنی؛ مهم اینه چی کار میکنی.
- عمل، افکار منفی رو ساکت میکنه.
۵. من در کنترل هستم
(I Am Relentless)
این بخش دربارهی اینه که هیچکس نمیاد نجاتت بده. نه رئیس، نه دولت، نه شریک زندگی.
بیشاپ میگه:
«مسئولیت کامل زندگیت با خودته. یا مسئولیت رو میپذیری، یا برای همیشه گیر میکنی.»
مثال واقعی:
دو نفر شغل خوبی ندارن.
- نفر اول میگه: «اوضاع خرابه، شانس ندارم، پارتی ندارم…»
- نفر دوم میگه: «من مسئولم. رزومهم رو قویتر میکنم، مهارت یاد میگیرم، تلاش میکنم.»
نفر دوم در کنترله. چون بهونه نمیگیره. تصمیم میگیره و حرکت میکنه.
جمعبندی
- قربانی شرایط نباش، خالق شرایطت باش.
- از هیچکس انتظار نداشته باش، خودت رو بساز.
- تو فرمان ماشین زندگیت رو در دست داری، نه هیچکس دیگهای.
۶. من منتظر نیستم
(I Expect Nothing and Accept Everything)
اینجا بیشاپ میگه: انتظارات بالا = ناامیدی زیاد
وقتی از دنیا، آدمها، یا حتی خودت انتظار خاصی داری ولی اون اتفاق نمیافته، ناراحت و ناامید میشی.
«انتظار نداشته باش. فقط حرکت کن و هر نتیجهای که پیش اومد رو بپذیر.»
مثال ملموس:
فرض کن از کسی انتظار داری همیشه حواسش بهت باشه، ولی یه بار فراموش میکنه زنگ بزنه.
فوراً ناراحت میشی و فکر میکنی «دوستم نداره».
اما اگه انتظار نداشته باشی و فقط از بودنش لذت ببری، حس و حالت خیلی بهتر میشه.
جمعبندی:
- به جای «انتظار داشتن»، پذیرفتن رو تمرین کن.
- وقتی چیزی طبق برنامه پیش نمیره، بهجای گلهکردن، خودتو تطبیق بده.
- آرامش واقعی یعنی «بدون انتظار زندگی کن و با هر چیزی که پیش اومد، هماهنگ شو.»
۷. من کافی هستم
(I Am Enough)
آخرش میرسیم به قلب ماجرا:
بیشاپ میگه:
«تو همین الان، با همه ضعفهات، کافی هستی. کامل نیستی، ولی کافی هستی.»
خیلی وقتا حس میکنیم:
- «اگه موفق بشم، اونوقت ارزش دارم»
- «اگه فلان مدرک رو بگیرم، اونوقت خوبم»
ولی اینا دروغه. چون اون «کافی بودن» هیچوقت نمیرسه، مگه اینکه از همین الان خودتو بپذیری.
مثال آشنا:
یه نفر دائم خودشو با بقیه مقایسه میکنه:
- «فلانی پولداره…»
- «اون یکی خیلی خوشتیپه…»
در نتیجه حس ضعف و کمبود داره.
ولی اگه بفهمه که «من با همین ویژگیهام کافیام»، از اون رقابت بیمارگونه بیرون میاد.
همچنین بخوانید: خلاصه کتاب قانون 80 20 اثر ریچارد کخ
جمعبندی:
- تو با همین شکل و شمایل و شخصیتت، ارزشمندی.
- نیازی نیست اول کسی بشی تا خودت رو دوست داشته باشی.
- از خودت حمایت کن، نه تحقیر.
در آخر: خودت رو unf*ck کن!
این کتاب، یه سیلی واقعگرایانهست. بهت نمیگه بشین فکر خوب کن تا زندگیت بهتر شه، بلکه بهت میگه:
بلند شو، با تمام وجودت مسئولیت بپذیر، حرف نزن، عمل کن!
اگه بخوام در یک جمله بگم:
“تو بیشتر از چیزی که فکر میکنی قدرت داری. فقط باید مزاحم خودت نشی!”
مثالی برای پایان:
فرض کن ذهنت مثل یه اتاق تاریکه که پر از وسایل اضافیه: خاطرات بد، ترسها، شکها، تنبلی…
این کتاب یه چراغ قوه میده دستت، نمیگه معجزه میکنه، اما کمک میکنه خودت بری تو اون اتاق، یکییکی وسایل رو ببینی، تصمیم بگیری چی رو نگهداری و چی رو دور بندازی.
و این شروعِ نجات خودته…